قروقاطی!...

قروقاطی!...

سکوتم تحفه رنجی پنهانی ست...
قروقاطی!...

قروقاطی!...

سکوتم تحفه رنجی پنهانی ست...

و تو رفتی و هنوز...


تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت...

نظرات 3 + ارسال نظر
amir چهارشنبه 11 تیر 1393 ساعت 19:04 http://Amo-seifi.mihanblog.com

زندگی کتابی است پر ماجرا،
هیچ گاه آن را به خاطر یک ورقش دور نینداز ...

sahel جمعه 30 خرداد 1393 ساعت 15:50 http://lovely-girl1717.blogfa.com

slm..aji
vaghaaaaan
rasti aji paye kelas naghashi hasti???albate amozeshgao nistaaa ye galerie to hafthoz

slm aji!
hala bezar bebinam taklife reshtam chi mishe bad bebinam mitunam ya na!

مریم چهارشنبه 28 خرداد 1393 ساعت 18:32 http://sooskesiah.blogsky.com


اینو از همه ی نوشته هات بیشتر دوس داشتم!

fadayi dari abji!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد