قروقاطی!...

قروقاطی!...

سکوتم تحفه رنجی پنهانی ست...
قروقاطی!...

قروقاطی!...

سکوتم تحفه رنجی پنهانی ست...

محرم

بلخره رسید...ماهی که خیلی وقت بود اتنظارشو میکشیدم

محرم که میشه خیلی خیلی آروم میشم...یه آرامش خاصی دارم

معلم ادبیاتمون میگف گریه برای معشوق باعث آرامش میشه...توی این روزا منم دلیل آرامشم همینه...معشوق من امام حسینه...

به قول دوستم تف به ریا!!!!!!!!

بابام میگه تو هدیه ی امام حسین به مایی...آخه روز تاسوعا به دنیا اومدم...انگار حدود ده روز زودتر به دنیا اومدم و وقتی هم که به دنیا اومدم نفسم بالا نمی اومده اما خداروشکر به خیر گذشته...

نمیدونم چرا اما حسم به امام حسین کلن متفاوته...همیشه دلم که میگیره با امام حسین میحرفم...اما امسال دیگه روم نمیشه...دیگه نمیتونم راحت بشینم و از دلگرفتگیام حرف بزنم...من دیگه "من سابق" نیستم...خیلی عوض شدم...از این عوض شدنم پشیمونم اما کاش خدا ببخشه منو...کاش بخشیده باشه منو...کاش مث قبل دوسم داشته باشه...

نظرات 2 + ارسال نظر
خاتون پنج‌شنبه 23 مهر 1394 ساعت 18:19 http://bakhtekhabaloodeman.blogsky.com

سلام.همه آدما عوض میشن.آدما حتی مثل دیروزشون نیستن.روز به روز دورتر از خوشون.خکاش تغییر کردنمون سمت خوبی باشه که وقتی نگاهی به گذشته میکنیم لبخند پیروزی بزنیم .خوشا به سعادتت که همچین روزی بدنیا اومدی.حالا یه چیز جالب من برات بگم .منم 29صفر بدنیا اومدم.

چ جالب!!!!

ماهی سیاه کوچولو چهارشنبه 22 مهر 1394 ساعت 22:16 http://mahisiyahekocholo.blogsky.com

فاطمه باز که داری حرف خودت رو میزنی.
تو هر موقع که بخوای می تونی با خیال راااااااحت بشینی و هر چقدر خواستی با خدا حرف بزنی. بدون فکر کردن به گذشته.
دیگه هم این جمله ی، من دیگه من سابق نستم رو نگو

چشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد