گاه دلتنگ میشوم
دلتنگتر از همه دلتنگی ها...
گوشه ای میشینم و حسرت ها رو میشمارم و باخت ها و صدای شکستن را
نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم...
کدام خواهش را نشنیدم
و به کدام دلتنگی خندیدم که چنین دلتنگم...
به سلامتی من... که الان دلم واسه یه بیمعرفت تنگه... بغضموقورت میدم که جلوهمه گریه نکنم... منی که باهراهنگی فقط یادیه نفرمیفتم... منی که این شبای سردوبی رویا روهدفون توگوش وبابغض میخوابم... منی که شکستنم ولی نمیتونم نبخشمشون رفیق حال وروزم شدیدبارونیه...