قروقاطی!...

قروقاطی!...

سکوتم تحفه رنجی پنهانی ست...
قروقاطی!...

قروقاطی!...

سکوتم تحفه رنجی پنهانی ست...

...

بعد از مدت هاست ک دوباره اومدم وب...

هیچی ندارم بگم...جز این ک مجبور شدم با دستای خودم از خودم برونمش...مجبور بودم...

عشق ما تو دنیا تک بود...اما خب...سرنوشت ما رو برای هم نمیخواست...

دلشو شکستم چون مجبور بودم...

مجبور بودم برم که زندگیش خوب باشه...

دلم به عقلم التماس میکنه که یه بار دیگه باهاش بحرفم...29 شهریور تولدشه...

کاش میتونستم حداقل بش تبریک بگم...

خدا بهم صبر بده...

خاطراتش داره میکشه منو...

خدا جونم کمکم کن...

من هنوزم رو عشقمون قسم میخورم...

رو احساسات پاکمون...

دلم براش تنگه...

رشوه

خاطره ها را رشوه می دهم

به روز هایم تا از بی تو بودن

صدایشان در نیاید...!

دلم یک تو میخواهد

دلم یک در می خواهد که بازش کنم

و پشتش تو باشی ! 

ادامه مطلب ...

و تو رفتی و هنوز...


تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم 

ادامه مطلب ...

خاطره هایم


در همین نزدیکی ، کوچه باغی زیباست ، که در آن خاطره هایم پیداست

 

ادامه مطلب ...

شرمندم...

شرمندتم که هر موقع دلم میگیره آغوش بازتو رو میبینم

شرمنده که ازت دور شدم

اما با همه اینا...

بد جوری دلم هوای دل تو رو کرده

بدجور...

دل


گاهی دلم برای خودم تنگ میشود...

گاهی دلم برای باور های گذشته ام تنگ میشود...

گاهی دلم برای پاکی های کودکانه ی قلبم میگیرد...

گاهی آرزو میکنم ای کاش دلی نبود

تا تنگ شود...

تا خسته شود...

تا بشکند...

دلتنگی


گاه دلتنگ میشوم
دلتنگتر از همه دلتنگی ها...
گوشه ای میشینم و حسرت ها رو میشمارم و باخت ها و صدای شکستن را
نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم...
کدام خواهش را نشنیدم
و به کدام دلتنگی خندیدم که چنین دلتنگم...