طناب را بر گردنش انداختند...
گفتند:آخرین حرفت چیست؟
گفت:دیدار دوست...
گفنتد:خفته است...تا صبح طناب میبافته
خیلی از یخ کردن های ما از سرما نیست...! لحن بعضی ها زمستونیه...!!