قروقاطی!...

قروقاطی!...

سکوتم تحفه رنجی پنهانی ست...
قروقاطی!...

قروقاطی!...

سکوتم تحفه رنجی پنهانی ست...

آرزو؟!...هه...مسخرس!

سلام دوس جونیا!

امروز رفتم برای ثبت نام...رفتم و کلی از دوستامو دیدم!کلی مسخره بازی در آوردیم!با اینکه سریع ثبت نامم کردن اما تقریبا تا آخرش موندم،کلی تو مدرسه چرخیدیم به یاد پیچوندنای وسط ساعت!یه سری نیمکت گذاشته بودن که روش بشینیم کارای ثبت نامو انجام بدیم،روی نیمکتا یادگاری همشاگردی هام بود!کصافطا هرچی دم دستشون بوده نوشته بودن...واز اون بدتر اینکه ضایع بود از دوستای با فرهنگ منن!هرچی تو طول سال بشون میگم روی میز چیزی ننویسین مگه میره تو گوششون؟!

اینارو دارم میگم که یادم بره امروز چیکار با آینده ام کردم...دیروز با مشاور حرف زدم...گفت که برو به هنر برس که مطمئنا موفق میشی اما قبلش که درباره علاقه ام هنوز نحرفیده بوده بودم باش درباره ریاضی گفت که اگه برم به قطع یقیین موفق میشم...

.

.

.

تموم شد!رفتم ریاضی و همه آرزو هام به باد رفت!ما برنده نشدیم...بابا هم برنده نشد...شاید اصن برد و باختی در کار نبوده!

اصن همش تقصیر خودم بود...من یه مدت فراموش کردم که آرزوهای خوب برای من نیستن...یادم رفت کجام و حقم چیه...یه مدت  یادم رفت که اونا فقط و فقط یه آرزوئه...باید هم آرزو بمونه...فقط برای رویاهای شبونه به درد میخوره و هیچ وقت به واقعیت تبدیل نمیشه...هنوز هم باورم نشده که تموم برنامه هام برای آینده خودم تباه شده...

نمیدونم...انگار خدا هم باهام لج کرده...کم کم دارم از به دنیا اومدن پشیمون میشم...

خدایا...یادت باشه...کارایی رو که بام کردی همه رو یادت باشه...که حتی اجازه ندادی یه ذره برای خودم زندگی کنم...

لعنت به زندگیم...لعنت به خودم...لعنت به درس و مدرسه...لعنت به آرزو...

خدا جونم...یادت باشه...برای بار هزارم چشمامو بارونی کردی...

نظرات 14 + ارسال نظر
HR سه‌شنبه 4 شهریور 1393 ساعت 14:34 http://hrsince1996.blogsky.com

سلام. ممنونم سر زدی. دارم واسه کنکور میخونم نمی رسم بیام اینترنت گردی.
منظورم اینه که اگه وضع روحیت خراب بود، بری هنرستان.
ولی یادت باشه که اگه ادامه دادی ریاضیو، موقع کنکور، تست های هنری ها رو نگاه نکنی، آخه من نگاه کردم فهمیدم اگه رفته بودم هنر، بی شک رتبه یک میاوردم. ریاضیشون در حد ابتداییه واسه ما ریاضیا! ولی بری دنبال هر چی که دوس داری بهتره!
من البته خودم هم حیفم میومد برم هنر، معدلم 19.96 بود، تازه وقتی هم میپرسن رشته ات چیه، میگی ریاضی فیزیکی، همچین حیرت می کنن میگن پس خیلی باید مخ باشی، خیلی حال میده! :))
ولی همچنان حسرت هنرهای زیبای دانشگاه تهران رو می خورم! تو فکرشم واسه هنر هم بتلاشم.

ay gofti dustam!ay gofti!
hanuz hichi nashode paham dare milarze,daram hasrat mikhoram k naraftam riazi...
vali obohate riazi fizik khodaiish kheylie!

کیمیا چهارشنبه 11 تیر 1393 ساعت 15:38 http://dell-sheisheh.blogfa.com

فاطی آدرس ایمیلم برات اومد؟
ایمیلتو برداشتم گذاشتم تو دوستان
کی میشه من دوباره تووهمه دوستای خلمو ببینم ای خدااااا

kamtar az y mahe dg!
mailet ham umad!

کیمیا چهارشنبه 11 تیر 1393 ساعت 12:28 http://dell-sheisheh.blogfa.com/

دوس گلم کجایی پیدات نیس؟؟؟؟؟؟؟؟

dar javare khaharemun!

کیمیا سه‌شنبه 10 تیر 1393 ساعت 10:52 http://dell-sheisheh.blogfa.com

خواهرگلم آپم.....بدوبیا فقط یه جوری که پات پیچ نخوره...

in dafe havasam hast!

کیمیا دوشنبه 9 تیر 1393 ساعت 12:50 http://dell-sheisheh.blogfa.com/

ای به قربون توبرم عشقم بااین همه چپه بودنات...
حالاتوهیچی نمیتونی بخوری
من دم افطار دیگه هیچ کسو نمیشناسم....داداشم ازم فیلم گرفته بذاره تو اینستگرام....

کیمیا شنبه 7 تیر 1393 ساعت 13:10 http://dell-sheisheh.blogfa.com/

برو بابا خلم مگه دل بدم به این خرچسونه ها...
یه بار عاشق شدم خداگرفتش که یادم بده عاشق نشم...
بابا افسردگی گرفتم یه هفته اس روزه گرفتم چون حوصله ی هیچی رو ندارم یه هفته اس رو تختم ولوام باگوشیم ور میرم...نمیدونم چه مرگمه!
فارسی بنویس بینیم بابا چشام درومد


آی گفتی دختر!منم همین جوری شدم!حس میکنم دیگه در شرف زخم بستر گرفتنم!انقد تو گوشی و تبلت رمان خوندم دارم کور میشم!
درست میشه همه چیز!یه ماه دیگه که بریم مدرسه حسابی از خجالت خودمون در میایم!چندوقته دیوونه بازی درنیاوردیم واس همین داریم افسرده میشیم!

کیمیا شنبه 7 تیر 1393 ساعت 12:19 http://http://dell-sheisheh.blogfa.com/

دلم برات شده یه ذره........
داشتم اهنگ جدیده ی مازیار رو گوش میدادم یاد توافتادم گفتم بیام وبت....
فاطی حالم بــــــــــــــــــــــــــده........................

manam hamin tor!
hala chera halet bade?!
shekast eshghi nakone?!

HR پنج‌شنبه 5 تیر 1393 ساعت 18:51 http://hrsince1996.blogsky.com

سرتو بالا کن سروناز! بالا رو نگا کن سروناز! اون بالا هیچوقت خالی از آسمون نیست! چه زود زانوی غم بقل گرفتی! منم رفتم ریاضی اولش اینجوری بودم بخاطر سن هستش که اینطوری میشی. یه خرده قوی باش! و صبور! که صبر رمز موفقیته! کنار درس خوندنت یه جوری برنامه ریزی کن که به آرزوهاتم برسی. همچی میگی انگار خدا داره زندگیتو میرونه! این عقلو واسه چی داده؟ چی کار به خدا داری؟ اصلا یه لحظه تا حالا به حرفاش گوش کردی که دلشو می رنجونی؟ اصلا می دونی چقدر غصه خورده وقتی اینا رو گفتی و نوشتی؟ البته دلش که مطمئنا نرنجیده چون دوست داره. فراموش نکن که تو پاره ی تن خدایی! گوشه ای از اون هستی و اگه تو ناراحت باشی اونم ناراحته! تو گریه کرده باشی، اونم گریه کرده.
و البته که تقصیر خودت بود! تو فراموش کردی که آرزوها برای چی اند! آرزو ها برای جنگیدنن! رسیدنن!
جوری نباش که دنیا به آخر رسیده! هنوز هم فردا هست! تا زمانی که به آرزوهات برسی فردا هست! فراموش نکن که برای چی به دنیا اومدی! بزرگ شو دختر! بزرگی یاد بگیر! یاد بگیر بجنگی! مسئله قدرت طوفان نیست، مسئله محکم بودن خونه است! مسئله قدرت ایستادن و در خلاف جهت طوفان حرکت کردنه! و هیچ خونه ای هم از پایبست ویران نیسته مگر اینکه بنا سستی کرده باشه! وقتی یه خونه توی طوفان خراب میشه میگن خب طوفان وحشتناکی بود اما اگه خونه در مقابل طوفان هیچچیش نشه میگن عجب خونه ای بود!
ولی با لعنت به درس و مدرسه موافقم! :)
در آخر بگم که میگذره! بزرگ تر میشی! با تجربه تر میشی. صبور تر میشی. تازه سال بعد هم می تونی ریاضی رو بخونی اگه وضعت خراب بود بری هنرستان. دنیا که به آخر نمی رسه!

dus juni harfat omidvar konande hastesh!
darbare jangidan vase arezu bayad begam bazi moghe ha enghad nafas bore k dg hata ag b arezu ham beresi nafasi nadari ta b arezu fk koni...
begzarim!man k dg adat kardam!
dar morede jomleye akharet ham bayad begam k badbakhtim hamine...asan vazam kharab nis!vase hamin has k dg jayi baraye harf nemimune...
b har hal mamnun shodam k sar zadi dust juni

کیمیا سه‌شنبه 3 تیر 1393 ساعت 17:06 http://dell-sheisheh.blogfa.com/

اها راستی لینکت کردم بلینکم البته اگه فهمیدی کیم بیا بلاگم منتظرتم

link shodi havoo junam!

کیمیا سه‌شنبه 3 تیر 1393 ساعت 17:05 http://dell-sheisheh.blogfa.com/

قربونت برم خودم تهناییی
کیمی بمیره غم دوس گلشونبینه.....دلم هوای زنگای ناهارمونو کرده که باهم بودیم نیم ساعت غم دنیافراموشمون میشد

b khoda...
un nim saat k chet bazi dar miavordim engar asan male in donya nabudim...bedune gham...bedune in k fk konim alan k mirim sare kelas ch emtahanayi montazeremune...kelasaye khanum partovi...taklifayi k az sobhe 2 shanbe tu madrese mineveshtim...cheghad delam tangide...

مریم سه‌شنبه 3 تیر 1393 ساعت 16:46 http://sooskesiah.blogsky.com

عب نداره عزیزممم
قسمت اینه!!!
مطمئن باش که به صلاحت نبوده که بری گرافیک

nemidunam!

sahel سه‌شنبه 3 تیر 1393 ساعت 11:08 http://lovely-girl1717.blogfa.com

سلااام آجی جونم....
تو همه اینا رو داری به خودت تلقین میکنی 100 بار بهت گفتم تو که به هنر علاقه داری ولی شرایط باهات جور نیست دلیل ننمیشه که نا امید بشی تو دوست داری تو رشته گرافیک مهارت داشته باشی کاری نداره کلاس برو نمیگم از این کلاسای در و پیت خیلی از گالریا هستن که در حد لالیگا نقاشی و طراحی رنگ روغن و ...یاد میدن
در کنار رشتت به اون چیزی که دوست داری هم میرسی این که دوست داری تو گرافیک مهارت داشته باشی برا تو آرزو نیس ی آینده نزدیکه اجی
فک نمیکردم آجیم اینقدر ضعیف باشه،اگ زندگی سخته تو از زندگی سخت تر باش نزار مشکلات بهت غلبه کنن

abji junam hame in harfato bavar daram vali ghabul kon...sakhte...b khoda sakhte y omr chizati ro tuye fkret parvaresh bedi o dar arze y shab hamash b bad bere...ghabul kon

abji junam...mamnun k hasti,ag to nabudi motmaenan sakht tar bud baram gozashtan az in ruza

حسین دوشنبه 2 تیر 1393 ساعت 21:36 http://zanboorestan.blogsky.com

اینایی رو که می گم تا بحال برای کسی نگفتم
نمی دونم شاید برات خوب باشه
بیست سال پیش وقتی امتحانات ثلث آخر سوم راهنمایی رو دادم مطمئن بودم هنر رو بیست می شم و ریاضی رو صفر

هنر رو راستی بیست شدم و ریاضی رو می دونم 10 بهم دادند!
مصمم شدم برم هنرستان رشته نقاشی با این آرزو که پا جای پای فرشچیان بزارم و از این حرف ها
بابام اصرار که باید بری دبیرستان اونهم رشته ریاضی و این شد که دوره شکست های تحصیلی و ناموفقیت ها و سرخوردگی ها شروع شد.
به زحمت و با سه تکماده دیپلم گرفتم
اون موقع سوم دبیرستان هم می شد کنکور داد و من یکی از دانشگاه های آزاد که تازه رشته برق زده بود و مشتری نداشت قبول شدم و رزرو کردم
علاقه به مهندسی برق در من شروع کرد به اوج گرفتن و با اینکه ریاضی برام خیلی سخت بود اما تو بعضی درس ها نمره بیست هم آوردم
و بالاخره دو روز پس از آخرین امتحان دوره لیسانس با دختر همسایه مون ازدواج کردم و الان دو تا بچه دارم

دوره سختی ها می گذره/ مقاوم باش و به نظر من همیشه خدا یه چیز خوب و شگفت انگیز برات تو مشتش قایم کرده
سعی کن با نق نق کردن خدا رو از دادن اون چیز پشیمون نکنی

موفق باشی

slm,mamnun az harfatun
omidvaram kard

بی سروسامان دوشنبه 2 تیر 1393 ساعت 21:25 http://abre7.mihanblog.com/

سلام
لطفا یه سر یبزن یه پست جالب گذاشتم حتما بیا:گل

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد