نگه به سوی من چه میکنی
چو در بر رقیب من نشسته ای
به حیرتم که بعد از آن فریب ها
تو هم پی فریب من نشسته ای
به چشم خویش دیدم آن شب ای خدا
که جام خود به جام دیگری زدی
چو فال حافظ آن میانه باز شد
تو فال خود به نام دیگری زدی
برو...برو...به سوی او ، مرا چه غم
تو آفتابی،او زمین،من آسمان
بر او بتاب زانکه من نشسته ام
به ناز روی شانه ی ستارگان
بر او بتاب زانکه گریه میکند
در این میانه قلب من به حال او
کمال عشق باشد ای گذشتها
دل تو مال من،تن تو مال او
تو که مرا به پرده ها کشیده ای
چگونه ره نبرده ای به راز من؟
گذشتم از تن تو زانکه در جهان
تنی تنود مقصد نیاز من
اگر به سویت این چنین دویده ام
به "عشق "عاشقم نه بر وصال تو
به ظلمت شبان بی فروغ من
خیال"عشق" خوشتر از خیال تو
کنون که در کنار او نشسته ای
تو و شراب و دولت وصال او
گذشته رفت و آن فسانه کهنه شد
تن تو ماند و عشق بی زوال او!
afarin
ghashang entekhab kardi
nazare lotfetune!
aliiiiii b0d...
مرسی آجی جونم!
سلام دوست عزیز
ممنون از مطالب خوبتون
لایک
slm duste aziz
mer30